بیوگرافی تالیا وار مان سیندار

نام : تالیا

نام خانوادگی : وارمان سیندار

رنگ چشم : رنگ خاندان سیندار ( این چشم رو نمیشه توصیف کرد و مخصوص الف های سینداره )

رنگ مو : طلایی بلند

رنگ پوست : سفید

وابسته به : یاران کراس-الف های سیندار

پیشه : شاهزاده سیندارها

خانواده : تراندویل کبیر ( پدر )

لباس ها : تالیا پیراهنی سبز و شلواری سیاه ، و رویشان شنل سفیدی میپوشد و تیر و کمان الهی اش را به کمرش میبندد

 

جهان جدید فصل 3 قسمت 9

سلام

برید ادامه

ادامه نوشته

جهان جدید فصل 3 قسمت 8

سلام

یکی از دوستان اومده بودن یه ایده ای داده بودن که داستان بره تو ادامه ، منم گفتم ایده خوبیه و اجرایش کردم

ادامه نوشته

جهان جدید فصل 3 قسمت 7

سرزمین آتن ( رتبه کوارتز ) 133 سال پس از میلاد

لشکر ایزگارد روبروی برج ایستاده بود ، در برابر آنها هم ادوارد کشیش چهل و یک فقط با یک تازیانه در برابرشان ایستاده بود ، تیومن : بچه جون بر خونتون پیش مامانت ، جنگ به بچه نیومده ، ادوارد : جنگجو به سن و سال نیست ، جنگجو به هوش و قدرته ، تیومن : بلبل درازی نکن ، سربازان حمله کنید ، الروند : بهتر بود سربازاتو به کام مرگ نمی فرستادی ، از اعتماد به نفس یارو معلومه که یه پا سلحشوره ، ادوارد فقط با تازیانه اش سربازان تیومن را کشت ، تیومن دهنش باز ماند ، الروند : گفتم که ، تالیا بیا ، تالیا : بله ، الروند در گوش تالیا گفت : این بچه خیلی زور داره فک کنم اون تازیانه یه سلاح الهی باشه ، چون فقط یه سلاح الهی میتونه اینکارو بکنه و توهم استاد سلاح الهی هستی ، تالیا : 590 سال عمر از خدا گرفتم و هنوز جوونم ، و یه جوون هیچوقت نمیبازه ، تالیا تیر کمانش را کشید و آنرا به سمت ادوارد پرتاب کرد ، تیر بزرگتر و تیغه اش پیچی شکل شد ، و به دست ادوارد خورد و دست ادوارد قطع شد ، ادوارد : کدوم عوضی ای اینکارو کرد ، اگه مرده بیاد مرد و مردونه بجنگه ، نه اینطوری ، تالیا چشمکی به گرینفور زد ، گرینفور : فهمیدم ، گرینفور از پشت ادوارد در آمد و با ضربه تبرش زمین پشت ادوارد را خرد کرد ، ادوارد جاخالی داد و گفت : نامرد ، ناگهان تازیانه ادوارد به شکل مار در آمد و گرینفور رو بیهوش کرد ، کراس و کیشوارد ، هر دو شمشیرهایشان را درون شکم ادوارد کردند ، ادوارد خون بالا آورد و آراگون با دستش پشت گردن ادوارد زد و آنرا بیهوش کرد ، کراس : اسیرش کنید ، ناگهان یک کشیش دیگر با اژدها آمد و ادوارد را برد ، لشکر ایزگارد به برج کوارتز نفوذ کرد ، 

جهان جدید فصل 3 قسمت 6

سرزمین آتن ( ترندیت و گوین ) 133 سال پس از میلاد

لشکر ایزگارد به ترندیت و گوین نزدیک شد ، فقط نصف روز تا کوارتز مونده ، دیوار های ترندیت و گوین خرد شد و به مغز سرزمین روشنایی رسیدند ، کیشوارد : چقدر اینجا قشنگه ، کراس : فرماندهان و سربازان عزیزی که منو تا اینجا همراهی کردید ، از الان جنگ واقعی شروع میشه ، ابتدا به مقر پلیس نظامی حمله میکنیم و بعد وارد برج 100 طبقه کوارتز میشیم ، سباستین : هی شهردار ما نباید بزاریم اونا رخنه کنن ، سربازهاتو جمع کن ، شهردار : باشه بابا ، سربازا و پلیسا به لشکر شیطانی ایزگارد حمله کنید و بکشیدشون ، هرکی سرشونو بیاره یه جایزه خوب داره ، سباستین : شهردار باید در برج رو ببندیم ، شهردار در حالی که فندکشو برای سیگار روشن میکنه میگه : ادوارد باید در رو باز کنه ، سباستین : ادوارد کیه ، شهردار : ادوارد کشیش محافظ برجه ، اون پسرک رو ده سال پیش اینجا آوردن ، انقد کارش درست بوده که برکولی اونو تبدیل به یه کشیش کرده ، سباستین : ییییییه کشیش ، شهردار : کارش خیلی درسته ، سباستین : پس دیگه عمرا بتونن وارد برج بشن ، گرینفور : کراس به ما حمله شده ، کراس : الان میام ، ناگهان یکی چاقو را زیر گلوی کراس گذاشت ، مرلین : تکون نخور و گرنه میمیری ، کراس : تو چرا مرلین ، تو آراگون رو نجات دادی پس چرا میخوای منو بکشی ، مرلین : من نمیخوام بکشمت ، این رسم روزگاره ، کراس : چی میگی ، مرلین : برای اینکه سرتو از تنت جدا نکنم ، بدون هیچ جلب توجهی ، همراهم بیا ، مرلین کراس را به شهرداری برد ، شهردار : باریکلا مباشر گاندور ، مرلین : من اینکارو برای تو و بانوت نکردم ، من اینکارو برای سربلندی سرزمین مادریم گاندور کردم ، گرینفور : کراس ، کراس ، تالیا کراس نیست ، تالیا و آراگون : یعنی چی نیست ، فک کنم ، شهردار گوین گرفتتش ، باید بریم شهرداری ، آراگون ، تالیا و گرینفور به شهرداری رفتند ، جلوی در شهرداری سباستین جلویشان را گرفت ، سباستین : کجا کجا ، گرینفور : صدمه ای به کراس بزنی ، گوشت چرخ کردت میکنم ، سباستین : کار من نبود ، کار رفیق خودتون همون مباشر گاندوره ، آراگون : چیییییی ، این از مرلین بعیده ، گمشو کنار ، سباستین : راه باز جاده دراز ، آنها وارد شهرداری شدند ، شهردار : هی تو برو به اون اتاق تا جایزتو دریافت کنی ، منم اینو میکشم ، مرلین : منو ببخش کراس ، شهردار : خب خب خب الان میکشمت ، ناگهان تالیا و گرینفور و آراگون وارد شدند ، شهردار : عوضیا ، تکون بخورید میکشمش ، تالیا از پشت شهردار در آمد و گفت : توهم تکون بخوری میکشمت ، برو کراس ، شهردار : سباستین کمک کن ، سباستین : بای بای شهردار جون ، آراگون من میرم تو اون اتاقه تا حساب مرلینو برسم ، شهردار : به نفعته که نری ، آراگون : چی میگی ، شهردار : اون تو یه اورک وحشی اسیر شده ، الان رفیقت غزل خداحافظی رو خونده ، شیطططططان ، تالیا بکشش ، تالیا : باشه ، شهردار کشته شد ، آراگون وارد اتاق شد ، آراگون : مرلین ، مرلین ، ناگهان اورک بر سر آراگون پرید ، آراگون : عوضضضییییی ، اورک کشته شد و آراگون پیش مرلین رفت ، مرلین خونین و مالین بر زمین افتاده بود ، مرلین : منو ببخش آراگون ، اگه بد بودم ، اگه کار اشتباهی ازم سرزد ، اینو به کراس ، گرینفور ، تالیا ، کیشوارد ، پاپینی و خانم اووین بگو ، برای گاندور پادشاه خوبی شو ، و صلح رو برگردون ، خداحافظ ، آراگون : مررررررلیییییین ننننننننننننه ، آراگون با جنازه مرلین بازگشت ، همه عزاداری کردند ، 

سرزمین آتن ( رتبه کوارتز ) 133 سال پس از میلاد

برکولی : شهردار هم هیچ غلطی نکرد ، ادوارد از دروازه ها محافظت کن ، ادوارد : من ادوارد نگهبان دروازه برج کوارتز ، چهل و یکمین کشیش تا پای جان میجنگم ،  

جهان جدید فصل 3 قسمت 5

سرزمین آتن ( رتبه کریستال ) 133 سال پس از میلاد

سپاهیان ایزگارد به رتبه زیبای کریستال رسیدند ، اما زیبایی این رتبه فریبنده بود و هرکسی به کریستال های آن دست میزد کشته میشد ، کیشوارد : چه کریستال هایی خوشکلییییی ، گرینفور : اینا از جواهرات کوتوله ها هم خوشکل تره ، بودان : اینا فریبنده ان بهشون دل نبنید و گرنه میمیرید ، کیشوارد : میگم بودان تو اینو به من و گرینفور گفتی بقیه که نمیدونن ، بودان : اگه انسان های باهوشی باشن پیروز برمیگردن ، تالیا : آراگون ، سربازهای ما خیلی حریصن تا یکی از اینارو بردارن ، آراگون : نمیدونم ، تا حالا سه دفعه بهشون گفتم ، خدارو شکر زنده ان ، الروند : اینا سنگ آمیتست هستن ، که دو نوعن یک جونه زده و یکی جونه نزده ، کراس : خب اینا جونه بزنن چی میشه ، الروند : ازش کریستال خالص به عمل میاد ، کراس : آووووو ، ناگهان یک سرباز به جوانه آمیتست دست زد ، کریستال ها ریخت دیواره ها خرد شد ، بعضی از سربازها زیر کریستال ها له شدند ، الروند : دیدید سربازا این عاقبت کسایی هست که اینکارو میکنن ، من خودم اگه این جنگو پیروز شیم الماس به پاتون میریزم فقط خواهشا انقدر کارهای ریسک پذیر انجام ندید ، الان ما چهل نفر رو از دست دادیم ، کراس و یارانش از رتبه کریستال گذر کردند و به رتبه ترندیت رسیدند ، داستان اصلی از اینجا شروع میشود

( گومن کم بود )

جهان جدید فصل 3 قسمت 4

سرزمین آتن ( رتبه مروارید ) 133 سال پس از میلاد

رتبه برلیم هم توسط سپاه ایزگارد فتح شد ، سپاه ایزگارد به رتبه مروارید رسیدند اما چیز تعجب بر انگیز این بود که رتبه مروارید از دریا تشکیل شده ، کیشوارد : هان اینو چیکار کنیم ، کراس : واقعا نمیدونم چجوری از این دریا رد شیم ، یعنی آتن انقدر بزرگه ، بودان : آتن واقعی یه جزیره اونور این دریاس ، الروند : میشه با اسب های بالدار الف ها حرکت کرد اما تعدادمون خیلی زیاده ، کراس : مگر اینکه یه کاری بکنیم ، الروند و بودان : چی کار ؟؟؟؟ ، یسری سرباز سوار اسبهای بالدار میشن و پیادشون میکنن ، بعد بر میگردن یه سری دیگه رو سوار میکنن ، تیومن : من یکی از فرماندهامو به عنوان رهبر میفرستم ، نقشه عملی شد اما این نقشه یک جایش لنگ میزد ، یک سری سرباز سوار شدند و تا وسط دریا رفتند ، ناگهان از آب نهنگی بیرون زد و همه را بلعید ، کیشوارد : اینم از نقشت ، کراس : آره میدونم گند زدم ، کیشوارد : چیکار کنیم ، کراس : راهی جز برگشت به رتبه برلیم و جمع کردن چوب نیست ، کیشوارد : من تالیا و مرلین رو بعنوان راهنما میفرستم رتبه برلیم تا برامون چوب بیارن ، سربازها به دروازه رفتن ، سرباز : قربان باز نمیشه ، کیشوارد : یعنی چی ، سرباز : در باز نمیشه ، کراس : همینو کم داشتم ، بودان : میشه یه کار کرد اما ریسک پذیره ، کراس : چی ، بودان : الروند به ویلیا نیاز دارم ، الروند : میخوای چیکار کنی ، بودان : با ویلیا یه جاده به سمت رتبه کریستال میسازم ، اما خیلی ریسک پذیره چون هر لحظه ممکنه جادو از بین بره ، کراس : امتحانش ضرری نداره ، نظر شما چیه جناب تیومن ، تیومن : هرکار لازمه بکنید ، کراس : لشکریا ایزگارد و نومانور ما یک پل میسازم بسمت رتبه کریستال اما خیلی ریسک پذیره ، کسی که نمیخواد بیاد من کاریش ندارم میخواد بمونه ، اما جای دیگه ای نمیتونه بره ، از الان هرکی وضعیتشو اعلام کنه ، یک ساعت بعد ، کیشوارد : دوهزار نفر گفتن ما نمیایم ، بقیه میان ، کراس : پس جناب الروند ویلیا رو بکار بندازید ، ویلیا بکار انداخته شد ، سربازان با ترس و لرز از دریا رد شدن ، برخی موقع پل می لغزید ، اما غرور سپاه از بین نرفت ، و سپاه ایزگارد به رتبه کریستال رسید ، تا رتبه کوارتز 2 روز مانده

جهان جدید فصل 3 قسمت 3

سرزمین آتن ( رتبه برلیم ) 133 سال پس از میلاد

لشکریان نومانور و ایزگارد ، رتبه الماس فتح شد ، و کراس و یارانش در رتبه برلیم به سر میبرند ، کیشوارد : کراس ما یک سوم لشکرو از دست دادیم ، رتبه الماس دروازه ای به سمت رتبه برلیم نداشت ماهم از دیوار اومدیم ، یک سومم افتادن پایین ، کراس : چون ما رتبه های زیبا رو رد کردیم ، اینجا سه رتبه جادوییه ، معلومه که به رتبه الماس راه نداره ، کیشوارد : اگه یه رتبه دیگه هم بیاد میخوای چیکار کنی ، کراس : اونموقع باید ریسک کنیم ، ناگهان در همین حین خبری اومد ، سرباز : فرمانده ، جناب آراگون کشته شدن ، کیشوارد و کراس : چچچچچچییییییی ، مرلین : فقط دستمو سفت بچسب ، آراگون : مرلین دستمو ول نکن ، سرباز : خدارو شکر زندن ، کراس : کیشوارد ، تالیا ، گرینفور ، دست مرلین رو بگیرید ، همگی باهم دست مرلین را گرفتند و آراگون را بالا کشیدن ، آراگون : اگه کمکتون نبود الان میمردم ، ازتو که خیلی ممنونم مرلین ، مرلین : نیازی به تشکر نیست ، کراس : حالا داستان چی بود ، آراگون : داشتم اینورا رو میگشتم که زیر پام خالی شد ، اسبم افتاد و مرد ، منم دستم به یه خار بند بود ، یهو خار کند و داشتم می افتادم که یهو مرلین منو گرفت ، ولی بیچاره اسبه ناک اوت شد ، کراس : خودتو ناراحت نکن ، راستی ما همه ازت ممنونیم مرلین ، مرلین : من کار خاصی نکردم ، سباستین : عزیزان حرفاتون تموم شد ، بودان : اونا لشکر شوالیه روهانن ، لشکری که قویترین سربازها رو داره ، سباستین : خب خب خب رفقا تا اون دنیا بای بای ، الروند : کی اینو گفته رفیق ، الروند معتصب دیوار الماس را خرد کرد و وارد رتبه برلیم شد ، کراس : استاد الروند ، الروند : سپاه روهان در برابر ویلیا نیروی ندارن ، سرباز ویلیا رو بده ، الف : بفرمایید ، الروند : برخیز ای موجود بزرگ ویلیا ، موجی وحشتناکی منطقه را در بر گرفت ، دور الروند هاله ای سفید ظاهر شد و چشمانش سفید شد ، الروند : سپاه روهان در مقابلم چی میگید ، سباستین : از جادوی ویلیا نترسید ، شوالیه : فرمانده چیزی زدی ، الان هممون میمیریم ، سباستین : شما امید بانو هستید ، راهی جز فرار نمونده ، نه میتونم بجنگم و نه میتونم پیش برکولی برم ، جز فرار راهی نیست ، سباستین گریخت و دیوار رتبه برلیم توسط الروند خرد شد ، کراس : شما کجا اینجا کجا استاد الروند ، الروند : وقتی مرگ بودانو شنیدم عزاداری کردم و به سمت نومانور تاختم ، ملازم گفت بهم که بودان زندس و دارن کوارتز رو میکشن ، با سرعت تاختم و اومدم ، اما نمیتونستم ریوندل رو تنها بزارم ، برا همین از کلبورن خواستم از ریوندل محافظت کنه تا از سمت گند آباد بهمون حمله نشه ، کراس : کار عالی ای کردید ، رتبه برلیم توسط یه معجزه فتح شد ، تا رتبه کوارتز 3 روز مونده

جهان جدید فصل 3 قسمت 2

سرزمین آتن ( رتبه الماس ) 133 سال پس از میلاد

تیومن : ای شوالیه اسمت چیه تویی که اینجا وایسادی تا جلومونو بگیری ، شوالیه : من سباستین شوالیه هستم ، تیومن : آقای سباستین میشه خودتونو نشون بدید ، سباستین کلاه خود را از سرش برداشت ، تیومن : جناب بودان نگاش کنید اون شبیه الامه ، بودان : حق با توه ، الام نه برادری داره نه پسر عمویی ، پس چرا شبیهشه ، کراس : شاید همزاد پدرمه ، تیومن : شاید ، بودان : نه یه همزاد مثل سیبی میمونه که از وسط نصف شده اما این یارو شبیه الامه نه خیلی شبیهش ، پس نمیشه گفت همزاده ، آراگون : بحث همزادو بذارید کنار شیپور جنگو به صدا در بیارید ، کراس : پاپینی و کیشوارد سمت چپ ، گرینفور و تالیا سمت راست ، مرلین و آراگون ته سپاه و لشکر نومانور جلو ، من و بودان در قلب سپاه ، شیپور زن ، شیپور رو بزن ، شیپور جنگ زده شد ، تمام مردم رتبه الماس به خانه شان گریختند و لشکر قدرتمند کراس در میدان شهر ایستاد ، کراس : مردم رتبه الماس ، اصلا نترسید ما با کسی کاری نداریم ، ما خون کوارتز رو میریزیم و شمارو از جاهلیت نجات میدیم ، سباستین : دهنتو ببند ، تو میخوای دین چندین و چند سالشونو از بین ببری ، هی تو تیومن ، توکه رفیق شفیق ما بودی چرا خودتو فروختی ، تیومن : من خودمو نفروختم ، از اولم با شما بد بودم ، اما شما اون کله مگسی رو فرستادید تا منو گمراه کنه ، اما کراس منو از گمراهی نجات داد ، سباستین : همش تقصیر توه بودان شیطان ، تو باید الان مرده باشی اما زنده ای موجود ناکس ، تو تو تو همرو علیه هم کردی ، بودان : من جز یه آتش باز کس دیگه ای نیستم ، سباستین : آره جون عمت ، سپاهیان حمله کنید و همشونو بکشید ، بودان توی دلش : احمق شل مغز ، بدن و سپاه قدرتمندی داری اما هوشت اندازه یه فندقه ، تو همین الانشم شکست خوردی ، تیومن : بمیر ، تیومن به سباستین حمله کرد ، اما سباستین با چماقی بزرگ برسر تیومن زد ، سپاهیان نومانور : ارباب رو ببرید ، سباستین : این که هیچ پخی نبود ، کراس : جلوی سپاه از بین رفته سربازا جلو رو پر کنید ، نوبت شماس پاپینی و کیشوارد ، پاپینی : آقای کیشوارد من از پشت وارد میشم ، شما از جلو ، کیشوارد : باشه ، طبق نقشه پاپینی از پشت سپاه سباستین در آمد ، پاپینی با کشیدن شمشیرش بر زمین گفت : خب خب خب رفقا حالا نوبت منه ، پشت سپاه الماس درهم شکست ، شوالیه : فرمانده سباستین : باید عقب نشینی کنیم ، سباستین : نه باید الماسو حفظ کنیم ، شوالیه : قربان از پشت حمله کردن ، کیشوارد : کیشوارد دو شمشیر داره میاد ، شوالیه : اونم داره از جلو حمله میکنه ، سوار اژدهاتون بشید و برید ، ما میجنگیم ، سباستین : اما ، شوالیه : برید ، شوالیه های الماس : برای بانوی عزیزمان تا پای جان میجنگیم ، سپاه الماس تا پای جان جنگیدن اما از سمت چپ گرینفور و تالیا حمله کردن و سپاه الماس نابود شد 

سرزمین آتن ( رتبه کوارتز ) 133 سال پس از میلاد

سباستین به کوارتز بازگشت ، سباستین : ارباب برکولی منو ببخشید ، برکولی : آشغال ما یک سوم سرزمینمونو از دست دادیم بعد میگی منو ببخشید ، برکولی : تف تو ذاتت ، سباستین : به بانو قسم از رتبه برلیم محافظت میکنم ، برکولی : باشه زنده میزارمت ولی باید تا پای جان از برلیم محافظت کنی وگرنه میمیری ، سباستین : قول میدم قول میدم که همشونو بکشم ، رتبه الماس هم درهم شکست ، کراس یک سوم آتن را فتح کرد ، تا رتبه کوارتز 4 روز مانده

جهان جدید فصل 3 قسمت 1

سرزمین آتن ( رتبه طلا ) 133 سال پس از میلاد

لشکریان نومانور و ایزگارد به سمت آتن تاختند و به رتبه طلا رسیدند ، کیشوارد : کی به کوارتز میرسیم ، بودان : آتن کشور بزرگیه ، و رتبه به رتبه س ، پایین ترین رتبه ، رتبه زغال ، دومین رتبه آهن ، سومین رتبه طلا ، چهارمین رتبه الماس ، پنجمی رتبه برلیم ( الماس مردوری ) ، ششمی رتبه مروارید ، هفتمی رتبه کریستال ، هشتمی رتبه ترندیت ( فلز الف ها ) ، نهمی رتبه گوین ( سنگ جادو ) و در آخر هم رتبه کوارتز ، تیومن : حق با جناب بودانه ، سپاهیان به رتبه طلا حمله کنید ، گرینفور : ما کوتوله ها موجوداتی منحصر بفردیم ، تالیا : کی اینو گفته ، گرینفور : من ، همه خندیدند ، کیشوارد و آراگون : بچه ها انقد دعوا نکنید ، مرلین : لوسای بیمزه اه اه اه ، اووین : شماها خیلی باحالید ، گرینفور : خانم اووین میخوایید از حماسه کوتوله ها بگم ، اووین : اگه میشه ، گرینفور : ماها نوادگان والار بزرگ آووله هستیم ، سپس انسانهای زیر دست آووله برای کارهاشون جناب آووله قویشون کرد اما این قوی بودن قد مارو کوتاه و عمرمونو بیشتر کرد ، روزها گذشت تا اینکه مارو کوتوله لقب دادن ، پس از اینکه تمام خدمتمونو برای ایشون کردیم ، سپس سراغ کوه ها رفتیم و ازش طلا و الماس به دست آوردیم ، بعدا شخصی بنام دورین ادعای حکومت کرد و حکومت مارو برقرار کرد ، تا اینکه همشون نابود شدن ، اووین : خودتونو ناراحت نکنید ، تالیا : من بگم ، اووین : بگید ، ما الف ها و انسان ها از فرزندان والارهایم و وقتی فلز ترندیت رو پیدا کردیم جاودانه شدیم سپس یکی از الف ها به اسم فینوه ادعای حکومت کرد و حکومت الف هارو برقرار کرد ، اووین : عالییییییی ، جناب آراگون شما خاطره ای ندارید ، آراگون : خاطره من از دست دادن پدر و مادرم بود ، اووین : الان شما باید پادشاه گاندور باشید ، مرلین : دخترک دیگه داری زر زر میکنی گاندور به پادشاه نیاز نداره ، آراگون : چی گفتی ، کراس : بچه ها دعوا نکنید به رتبه الماس رسیدیم ، تیومن : اینجا شمشیراتونو بکشید باید با رتبه الماس جنگ کنیم ، سپاه نومانور و ایزگارد به رتبه الماس رسیدن تا رتبه کوارتز 5 روز مونده ، 

بیوگرافی برکولی اینچل

نام : برکولیوس ( برکولی )

نام خانوادگی : اینچل

رنگ چشم : زرد

رنگ مو : آبی کمرنگ

رنگ پوست : گندمی

وابسته به : آتن-شوالیه های کوارتز-خاندان اینچل

پیشه : پادشاه آتن-رهبر شوالیه های کوارتز-فرمانروای موقت کل سرزمین روشنایی

خانواده : جانی اینچل ( پدر ) جانوس اینچل ( عمو ) آلفرد اینچل ( جد ) کویز اینچل ( پدر بزرگ ) آلفرد ، آنگمار ( برادر ) ریوتان اینچل ( همسر ) ژوستینین ( پسر )

لباس ها : او همیشه یک کیمونوی آبی برتن دارد

جهان جدید فصل 3 ( فتح )

سلام

فصل دو هم مثل برق و باد رد شد ، حالا نوبت فصل 3 ، تو این فصل کراس و یارانش به برج کوارتز حمله میکنن ، شخصیت های این فصل : کراس چیم-لوتلورین ( بودان )-آرگون سویل دوم-آرون-بانو گالادریل-گرینفور-پادشاه تیومن-آلفرد اینچل-پاپینی بوک-برکولی اینچل-تالیا سیندار وارمان-الروند فینوه-مرلین-مریون-بانو کوارتز-تام تروید

جهان جدید فصل 2 پارت اضافه : مولیپ ها و آخرین کشتی

سرزمین آتن 104 سال پس از میلاد

تام : عمو ما بریم انگار اینجا پره ، پیل : من پیل هستم ، نه اینجا پر نیست طبقه بالا دو تا تخت هست ، تام : منم تام هستم ما امشب اینجا میخوابیم و صبح زود مارو برسونید به آتن ، سه ساعت بعد ، پیل : زویل و گویل و نویل از در محافظت کنید ، تام : اینجا چخبره ، دیدم از سیزده مولیپ فقط چهار تاشون زنده ان ، شوالیه ها : همتونو میکشیم ، جای اون عوضیا رو بگید ، تام : های شوالیه ها من اینجام چرا اونارو میکشید ، پیل : نه زویییییل ، شوالیه : اینم اشانتیون کشتم ، تام : عوضی ، من با شوالیه جنگیدم اما نامرد کشید زیر پام و افتادم ، شوالیه : حالا میمیری ، یهو پیل اومد جلوم و شمشیر خورد ، پیل : پسر جون دختر و خودت رو ببر بیرون یه کالسکه پشت خونس سوار شو و برو ، تام : گلدبری بلند شو بریم ، گلدبری : چیه چی شده ، تام : جامونو پیدا کردن و صاحبای رستورانو کشتن ، گلدبری : چچچچچیییی ، همراه گلدبری سوار کالسکه شدم و به سمت آتن تاختم ، چهار ساعت بعد ، تام : گلدبری این شهر منه آتن ، شهری که توش بدنیا اومدم ، گلدبری : اون برج اون برج ، اون برج ، صاحب اون برج پدرمو بدبخت کرد و کشت ، اسم خودشو خدا گذاشته اما از هر شیطانی بدتره ، تام : حق با توه ازش خاطره خوبی ندارم ، یه جادوگر عوضی از طرفش هم من و هم مادرمو جاودانه کرد ، گلدبری : تو مثل یه کوتوله مثل یه الف و مثل یه پری جاودانه ای ، تام : آره ، بیا بریم خونمون تا مادرمو بهت معرفی کنم ، به خونمون رفتم ، تام : لیزا خانم مامان جان من اومدم ، دیدم پدرم داره دندون می کشه آخه دندون پزشکه ، تام : پدر تو مادرو ندیدی ، پدر تام : انداختمش بیرون توهم میندازم بیرون ، آخه شما به چه جراتی آب دهن نجس اونو خوردید و جاودانه شدید ، من تورو اینجوری بزرگ نکردم ، تام : اما پدر ، پدر تام : گمشو ، مشتری : آیییییییی آقای فورن آروم تر ، پدرم منو نپذیرفت و نفهمیدم مادرم کجاس

سرزمین نومانور 133 سال پس از میلاد

تام : آیییییی گیر کردم یکی نجاتم بده ، کراس : بچه ها نجاتش بدید ، آره کراس جون این بود داستان من تا اونجایی که تو نجاتم دادی برادر ، کراس : الان باید 60 سالت باشه ولی جوونی ، تام : آره ، کراس : راستی گلدبری چی شد ، تام : گلدبری بیا اینجا ، گلدبری : اومدم ، تام : من با گلدبری ازدواج کردم و با کمک عروس سایه این خونرو خریدم ، کراس : در کنار ما نمیای تا کوارتز رو شکست بدی ، تام : نه ، خودمو وارد جنگ نمیکنم ، ولی دوباره به دیدنت میام ، کراس : خدا حافظ ، بالاخره فهمیدم مادرم کجا رفته ، باعث افتخاره که همسر الام چیم شده ، پدر میدونم که تو آسمون داری منو نگاه میکنی ، امیدوارم برات پسری خوبی بوده باشم ، کشتی من از زندگی گذر کرد و اینجا رسیدم

پایان

تولد ژان کیرشتاین

امروز تولد ژانه ، تولد قهرمان قد بلند اتک ، تولدت مبارک ژان جونم ، 

چرا تو تایتان شدی عزیزم ( اسپویل ) ، خب تولدش مبارک

خوشتیپ کی بودی ♥♥♥♥♥

جهان جدید فصل 2 پارت اضافه : پری چشمک زن

سرزمین آتن 104 سال پس از میلاد

صبح شده بود و من شب نخوابیده بودم و خسته شده بودم ، ناگهان یه چشمه زیبا و تخت های زیباتر دیدم ، تام : انگار شانس در خونمو زده بریم ببینیم در چه احواله ، قشنگ اونجا یه خستگی ای در کردم ، یهو یه صدا شنیدم که میگفت بدو بدو الان میان سراغم ، تام : تو کی هستی چقد خوشکلی ، چرا ، من نفهمیدم اون دستتمو گرفتو برد پشت یه درخت ، تام : خواهر شما کجا اینجا کجا ، دختر : زود پسر خاله نشو ، من گلدبری پری رودخانه هستم ، تام : منم تام رامشگرم میخوای برات ساز بزنم ، آییییی نسیم سحری ، گلدبری : دهنتو گل بگیر یه لحظه ، یه مشت سرباز آتن ریخته بودن اونجا ، چرا پیداش نمیکنیم ، منم عین خر خودمو وسط انداختم ، های غولای بدذات من قهرمانی ام که با اسب بالدار به کمک شاهزاده اومدم ، البته اسبشو ندارم جای شمشیرم گیتار دارم ، شوالیه ها : آخه توجوبی بدبخت اصن میدونس داری چیکار میکنی ، اون یه پری مکاره ، با زیبایش مردا رو سمت خودش میکشه و بعد  میکشتشون ، ما اومدیم تا دستگیرش کنیم ، تام : چچچچییییی ، دیدم یه چاقو زیر گلومه ، گلدبری : تکون بخورید شاهرگشو میزنم ، تام : آقا روی همو ببوسید یه صلواتم بفرستید و منو وارد این بازی کثیف نکنید ، شوالیه فرمانده چیزی درون گوش سربازا گفت و سربازا غیب شدن و از پشت دختره در اومدن ، سربازا : بچه راه فرار نداری ، یک ساعت بعد ، دختره اسیر شده بود منم اونجا نشسته بودم ، تام : دختر چرا اینکارا رو میکنی ، گلدبری : من یه پری پولدار توی خانواده پولدار بودم تا اینکه پدرم کشته شد و ارثش به کسی نرسید ماهم روز به روز فقیر تر شدیم ، تا اینکه یه یارویی گفت که اینکارو بکنم تا بهمون پول بده ، من یه هفتس دارم اینکارو میکنم اما اون عوضی اصلا پولی به ما نمیده ، دست به کار شدم و با یه سوزن نجاتش دادم ، تام : بدو بریم ، مثل برق و باد دویدیم ، تام : اونجا یه کلبس اونجا قایم میشیم ، ما رفتیم تو کلبه ، یهو دیدم سیزده تا مرد اونجا وایسادن ، اولی : خوشکله ، دومی : پسره یا دختره ، سومی : اینا اینجا چیکار میکنن ، چهارمی : شاید اومدن دیدنمون ، همشون با هم : ما موووووولللللللییییییپپپپپپپ ها هسسسسستیییییم 

بیوگرافی الام

نام : الام

نام خانوادگی : چیم دورین

رنگ مو : قهوه ای روشن

رنگ چشم : آبی

رنگ پوست : گندمی

وابسته به : اربور-فرقه سمندر-الفسایس-خاندان دورین

پیشه : شاهزاده اربور-فرمانده الفسایس

خانواده : الویم ( پدر ) تورین سپر بلوط ( پدر بزرگ ) لیزا ( همسر ) کراس چیم ( پسر ) کروت چیم ( نوه ) سباستین چیم ( پسر نامشروع ) دیمی ( معشوقه ) 

لباس ها : الام زره تورین را بر تن دارد و شمشیر اورا بر دست میگیرد

 

 

بیوگرافی آراگون دوم

بریم برا بیووووووو

نام : آراگون دوم

نام خانوادگی : سویل آرنور

رنگ مو : قهوه ای

رنگ چشم : سیاه

رنگ پوست : گندمی

وابسته به : یاران کراس-الفسایس-گاندور-خاندان آرنور

پیشه : پادشاه الفسایس و گاندور-رهبر خاندان آرنور

خانواده : آراتون دوم ( پدر ) گیلران ( مادر ) آرادور ( پدر بزرگ ) آرون ( همسر ) الداریون ( پسر ) ایسیلدور ( تجسم ) 

لباس ها : آراگون بیشتر مواقع لباس های سیاه میپوشد و در موقع جنگ زره گاندور را برتن دارد

 

جهان جدید فصل 2 پارت اضافه : ترول سنگی

سرزمین آتن 104 سال پس از میلاد

تام : پایین این کوه آتنه بالاخره بهش میرسم ، هوررررررررا ، چند ساعت بعد ، تام : کوهه یا قله اورست ، چرا انقد طولانیه چهار ساعته که دارم راه میرم ، هنوز هیچی به هیچی ، یهو سنگ زیر پام خورد شد و من افتادم تو یه غار ، تام : فک کنم زیرم سیمان بود ، از ته غار یه صدایی میومد ، ووووووووووو ، تام : یا خدا اینجا روح داره ، چیکار کنم ، میگم خدا چرا منو تو تنگنا قرار میدی ، دیدم که یه ترول گنده اومد جلوم ، ترول : تو توی خونه من چیکار میکنی عوضیییییی ، تام : همین کم بود ، بایه چوت جلوشو داشتم میگرفتم اما دیدم پاش زخمیه ، اولش خیلی باهاش جنگیدم اما دیدم داره ازش عرق میریزه ، تام : رفیق تو حالت خوب نیس بامن نجنگ میمیریا ، ترول : یه ترول هیچوقت نمیبازه ، اون از حال رفت ، دلم نمیومد همینطوری به امان خدا ولش کنم ، چندتا گیاه دارویی از کوه کندم و پاهاشو بستم ، آروم خوابیده بود ، تام : آخییییییی ، چند ساعت گذشت شب شده بود ، ترول بیدار شد ، تام : های بشین سرجات تکون نخور و گرنه کارت با کرام الکاتبینه ، ترول : تو پامو بستی چرا من بهت حمله کردم ، تام : اولشم میخواستم ولت کنم اما دلم سوخت و نجاتت دادم ، ترول : چجوری ازت تشکر کنم ، تام : نه تشکر نمیخواد از تشکر خاطره خوبی ندارم ، بامن کاری نداری رفیق ، ترول : حداقل اینو ببر ، اون یه سبد داد و توش پر غذا بود ، تام : قربون دستت بده ببرم ، راستی اسمتو نگفتی ، ترول : من یکی از هفت جناه شیطانم ، مثل سگ ترسیدم ، سبد از دستم افتاد ، با ترس و لرز چوبو گرفتم سمتش ، تام : چرا به یه شیطان کمک کردم ، ترول : میدونی چیه شما آدما تا اسم و رسم کسیرو ندونین باهاش محبت میکنین اما بفهمین کیه محل بهش نمیزارین ، آروم شدم و گفتم : حق با توه ترول ، ترول : اسمم سنتیس هفدهمه ، تام : اسمت سخته من تورو سنی صدا میکنم ، راستی یکی از هفت جناه اینجا چیکار میکنه ، ترول : توی حمله به آتن حضور داشتم ، شوالیه های اینجا ، منو اسیر کردن ، حالاهم که میبینی اینجام ، تام : آزادی ، ترول : اما ، تام : برو برو و به پیش خانوادت برو اونا چشم انتظارن ، ترول : بیخود نگو ، اونا رسمشون اینه که بعد سه سال برنگردم منو فراموش کنن ، تام : چه رسم مسخره ای ، باشه رفیق بمون اینجا اما من سر هر هفته بهت سر میزنم ، ترول : خواهش میکنم ، من با یکی از هفت جناه دوس شدم اما اون در مورد انسان ها راس میگفت ما موجوداتی نامرد هستیم واقعا دنیا دنیای بدیه

بیوگرافی کلبورن

بریم برا بیووووووگرافی

نام : کلبورن

نام خانوادگی : فینوه

رنگ مو : طلایی بلند

رنگ چشم : آبی

رنگ پوست : سفید

وابسته به : الف های لوتلورین-خاندان فینوه

پیشه : رهبر لوتلورین

خانواده : گالادریل ( همسر ) کلبریان ( دختر ) آرون ( نوه ) الروهیر ( نوه ) الادان ( نوه ) الداریون ( نتیجه )

لباس ها : کلبورن تاج لوتلورین را دارد و لباس های ابریشمی زیبای الف ها را میپوشد

بیوگرافی الروند

خب بریم برا بیوگرافی

نام : الروند

نام خانوادگی : فینوه

رنگ مو : قهوه ای سوخته بلند

رنگ چشم : توسی

رنگ پوست : گندمی

وابسته به : الف های ریوندل-خاندان فینوه-شورای چهار بزرگ

پیشه : رهبر خاندان فینوه-رهبر ریوندل-نگهدارنده ویلیا

خانواده : ارندیل ( پدر ) الونگ ( مادر ) تور ( پدر بزرگ ) ادریل ( مادر بزرگ ) الروس ( برادر ) کلبریان ( همسر ) آرون ( دختر ) الروهیر ( پسر ) الادان ( پسر ) الداریون ( نوه )

لباس ها : الروند تاج ریوندل را بر سر دارد و لباس های ابریشمی زیبای الف ها را میپوشد

جهان جدید فصل 2 پارت اضافه : مرد ماه نشین زود پایین آمد

سرزمین آتن 104 سال پس از میلاد

صبح شده بود خبری از ماه نشین نبود ، تام : معلوم بود یه جادوگر مکاره الانم نیست ، بووووووووووووم ، دوتا از کوه های آتن فرو ریخت و جنگلهای اطراف نابود شد ، صدای تق تق کنان ساعت میومد ، ماه نشین پایین اومده بود ، باورم نمیشد او بسیار قد بلند و بدن ورزیده ای داشت ، کشیش های شوالیه شعار کنان گفتن : مرد ماه نشین زود پایین آمد ، مرد ماه نشین : موجودی که ارزش زنده موندن نداری ، تام : های یارو داری چه غلطی میکنی ، مرد : تو تو نابودی مردمی ، تام : چی میگی ، مرد : امروز روزیه که من باید جهان رو از دستت حفظ کنم ، تام : مگه من کیم ، مرد : نشونه رو دستت تو یه مایاری ، تام : مایار ؟؟؟ ، مرد با جادویی قدرتمند منو کوبید تو دیوار ، مرد : سیسه گهی سیسه همی گوگو لاختو سنتا ، تام : نه نه انگار تمام بدنم داره بیرون کشیده میشه ، از روزی که از نومانور اومدم اصن نفهمیدم چی شد ، اول اون شاهزاده حالا هم تو اینجا چخبره ، مرد : واقعیتو باید بهت بگم ، اون شاهزاده از طرف من اومده بود تا تو رو بکشه چشم دورنگ ، تام : چشام سگ داره ، مرد : چی میگی ، پدرت یه مایار بوده و توهم آخرین مایار جهانی ، تام : مایار چیه ، مرد : تو در حد و حسبی نیستی که بدونی مایار چیه ، تام : آشغال درست صحبت کن ، توی بدنم جوش و خروش به جریان افتاد و با دستام اونو له کردم ، شوالیه های آتن : مردم فرار کنید یه مایار اینجاس ، از حال رفتمو ، بعد که بلند شدم توی یه غار بودم اصن نمیدونستم اون یارو کی بود چرا حمله کرد و چیکار کرد ولی هرکی بود دیگه در موردش نفهمیدم و از ذهنم بیرونش بردم ، و به راهم ادامه دادم ، شخصی که دیدم انگار از دست بابام خیلی شاکی بوده و مایار یعنی چی ، باید همه اینارو از مادرم میپرسیدم

بیوگرافی آزگ

سلام

بریم برا بیوگرافی

نام : آزگ

نام خانوادگی : اورگ ها

رنگ مو : بی مو

رنگ چشم : آبی

رنگ پوست : قهوه ای

وابسته به : اورک های شمال-هفت جناه شیطان

پیشه : رهبر اورک های شمال

خانواده : بلوگ ( پسر ) اوهلهور ( عموی بزرگ ) اوسلمور ( عموی کوچک ) یاسار ( پدر بزرگ ) آزگ ( پدر ، هم اسم پدرشه )

لباس ها : او یک اورگ کچل با دندان های بزرگ و یک شلوار آهنین دارد و لباسی برتنش نیست

 

بیوگرافی آلفرد اینچل

سلام

اومدم با یه بیوگرافی دیگه از شخصیت های داستان اونم بیوگرافی خفن ترین شخصیت

نام : آلفرد ( ارباب انگمار )

نام خانوادگی : اینچل

رنگ مو : صورتی کدر با خط ریش های سیاه

رنگ چشم : سبز

رنگ پوست : گندمی

وابسته به : مایار-الیستار-هفت جناه شیطان-گزنزل ها-خاندان اینچل-شورشی های ایزگارد

پیشه : رهبر الیستار-رهبر انسان های تبعید شده-رهبر گزنزل ها-رهبر شورشی ها ایزگارد

خانواده : برکولی اینچل ( برادر ) ریو ( همسر ) جانی اینچل ( پدر ) جانوس اینچل ( عمو ) کویز اینچل ( پدر بزرگ ) آلفرد اینچل ( جد ، اسم آلفردو از ایشون گذاشتن ) ریوتان اینچل ( نسبت خانوادگی ) 

لباس ها : آلفرد بیشتر مواقع یک کت و شلوار سیاه تنشه ، و در موقع جنگ زرهی بسیار قدرتمند و ترسناک همراه یک گرز داره و سوار یک اژدهای سیاهه

 

جهان جدید فصل 2 پارت اضافه : مرد ماه نشین تا دیر وقت بیدار بود

سرزمین آتن 104 سال پس از میلاد

تام : من کجام اینجا کجاس ، چرا اسیر شدم ، عنکبوت : هی بچه پرو امشب تو خوراک منی ، تام : چچچچچیییی تو ای موجود لزج با من چیکار داری ، عنکبوت : از دره افتاده بودی و بیهوش شده بودی منم از فرصت استفاده کردمو انداختمت توی تارم ، غزل خدا حافظی رو بخون ، تام : شاهزاده عوضی ، بعدش تارها رو نابود کردم اون عنکبوته هم همینطور با یه پرش ساده به بالای کوه رفتم ، تام : خب خب خب ببینم اینجا چه خبره ، ناگهان دیدم یه مرد روی هلال ماه نشسته و داره نگام میکنه ، تام : رفیق اونجا چیکار میکنی ، مرد : من انسان ماه نشینم ، تام : یعنی چی ، من توی 14 و 15 آوریل یه نگاهی به زمین میندازم ، تام : چرا ، مرد : چون تو این روز مردم شیطان سفت تر و نامردتر میشن ، تام : پههه چرا زر زر میکنی ، مرد : یه مرد امروز تورو از این دره انداخت ، اون کلا آدم بدنهادیه اما کسی رو نکشته ، تام : آهان ، از دیدارت خوشنود بودم رفیق ، مرد : منم همین طور ، تام توی دلش : یارو حرف مفت میزنه خوب مردک بگو یه کشیش اژدها دار هستم اومدم رو ماه نشستم چرا حرف بیخود میزنی ، یهو همون موقع یه ساختمون بزرگ شوت شد تو آسمون ، تام : این از کجا اومد ، مرد ماه نشین با جادو اون ساختمون رو جذب کرد ، مرد : دیدی پسر جون بیخودی حرف نمیزدم ، تام : داداش حق با توه ، این از کجا اومد ، مرد : یه مشت راهزن به یه ساختمون حمله کردن و با باروت ترکوندنش ، تام : ماه نشین بیخود تا آخر شب بیدار نیست ، خب خدا حافظ ، 

رتبه کوارتز 104 سال پس از میلاد

شوالیه : هی نگا کن اون مرد ماه نشینه ، شوالیه دیگر : همون مردی که به ارباب آوریل معروفه ، شوالیه اولی : عوضی دروغگو زود از ماه پایین میاد اما اون روزی که پایین بیاد همه مردم بدبخت میشن ، خلاصه نفهمیدم اون یارو چیکاره بود ولی هرکی بود نقش بزرگی تو ساخت این دنیا داشته 

جهان جدید فصل 2 پارت اضافه : شاهزاده می

سرزمین نومانور 104 سال پس از میلاد

گابلین : هاهاهاهاهاها شاهزاده می ای مرد بزرگ الان توی دستای مایی ، می : من مردی قدرتمندم ای هیولاها پدرتونو در میارم ، گابلین : گوگولی مگولی تو الان اسیر مایی بیخود زر زر نکن ، فردا صبح ، من آماده شده بودم تا اینکه به آتن برگردم ، وسایلو جمع کردمو راهمو شروع کردم توی وسط مسطای جنگل بود که یه صدای خنده شیطانی میومد ، تام : این صدا چیه ، با کنجکاوی طرف صدا رفتم ناگهان دیدم چندتا گابلین یه بدبختی رو گرفته بودن و میخواستن سلاخیش کنن ، تام : همینو کم داشتم ، از یه طرف میرم دریاس از یه طرف جنگله حالا تو جنگلشم گابلین وجود داره ، بدبختی اینه که نمیدونم چه گابلینیه اگه گابلین کوهستان باشه راحتر میشه کشتشون اما اگه گابلین دشت باشن کار بجای باریک کشیده میشه ، فک کنم گابلین دشت باشن چون توی جنگل هستن ، اصن ولش کن پسره رو نجات میدم میخوان هر خری باشن ، با داد و فریاد یه چماق برداشتم و کوبیدم تو سر گابلینه ، از شانس بدم اونا گابلین دشت بودن مگه با یکی دوتا ضربه میمردن ، گابلین کوچک : داداشی یکی زد تو سرم درد میکنه ، تام : یعنی یک یک تان رو نفله میکنم ییییییییییییییا ، گابلین بزرگ : بر و بچ بریزید سرش ، بعد چند ساعت داشتم زیر لگداشون میمردم که یهو چشم چپم درد گرفت و دور بدنم هاله ای حس کردم ، یهو همشون نقش بر زمین شدن ، شاهزاده می : اوووووو محشره تو یه جنگجویی میتونی برای ارباب جنگل ها می کار کنی ، تام : همش همین خیر سرت جونتو نجات دادم نامرد اونموقع میخوای غلامیتو بکنم یعنی قشنگ سخت در اشتباهی ، من رفتم حداقل یه تشکر خشک و خالی میکردی ، شاهزاده می : هی صبر کن به پات می افتم غلط کردم فقط منو از این طنابا جدا کن ، تام : اگه نجاتت بدم چیکار میکنی ، شاهزاده می : کمکت میکنم تا به جایی که میخوای برسی ، تام : باشه ، بیا وسایلمو حمل کن ، شاهزاده می : چچچچچیییی ، تام : بدو یالا ، چند ساعتی از سفرم میگذره به کوهستان رسیدیم اینجا پر از دره بود ناگها از کوه لیز خوردمو داشتم می افتادم ، تام : هی تو کمکم کن ، شاهزاده می : هیچوقت یه شاهزاده اینکارو نمیکنه ، ممنون از این که  نجاتم دادی پسر جون ، اون آشغال دستمو له کرد و به داخل دره افتادم ، تام : هیچوقت نمیبخشمت ، من به دره افتادم و نمیتونستم مرگ یا زندگیمو تشخیص بدم

جهان جدید فصل 2 پارت اضافه : ارانتری

سواحل زیبای نومانور 104 سال پس از میلاد

تام : کجاست ، کجاست ، کججججججاسسسسست ، طناب ماهیگیری مسخره هی گم میشه ، حالمو بهم زد ، صبرکن یه فکری با طناب معمولی تور میسازم ، آهان آه ، ساخته شد حالا میتونم ماهی بگیرم ، من تور رو به دریا انداختم وقتی بالا کشیدمش یه موجود زشت که تو دستش طناب ماهیگیری من بود توی تور بود ، تام : موجود پست پس کار تو بوده ، موجود : پدر مادر نجاتم بدید ، تام : چی میگی حالت خوشه ، بزار ببرمت خونه ، من اونو به خونه بردم و همچنان هی میگفت پدر مادر نجاتم بده ، تام : بیا این ماهی رو بخور از گرسنگی گیر کردی ، موجود دریایی در صدم ثانیه اون ماهی رو خورد که اصن من نفهمیدم اونو چطوری خورد ، موجود به حرف اومد و گفت : من ارانتری هستم به زبان الفی یعنی خطا ، منم مثل تو یه انسان معمولی بودم تا اینکه 

سیاه بیشه 33 سال پس از میلاد

ارانتری : مادر امشب شام چی داریم گشنمه ، مادر ارانتری : ساکت باش ما باید برا تراندویل کار کنیم ، ارانتری : مادر خسته شدم اه من باید حسابمو از اون تراندویل پس بگیرم ، با سرعت به پیش تراندویل رفتم ، تراندویل : کارگر مگه نباید سر کارت باشی ، ارانتری : ساکت باش توچه اربابی هستی که کل روز از پدر و مادر کار میکشی و یه قرونم ته جیبشون نمیزاری ، چون انسانن ، ای الف ها من و پدر و مادرم انسان هستیم ، نه در واقع خر توی عوضی هستیم ، تراندویل : دهنتو ببند براش تنبیهی در نظر گرفتم که تابحال کسی انجام نداده ، فردا صبحش سرم رو از تنم جدا کردن و تمام اعضای داخلی سرمو بیرون کشیدن ، و اعضای داخلی سرمو داخل ماهی گذاشتن بعد به بدنم دوختنش ، بعد با یه جادو زندم کردن و به داخل آب فرستادنم ، اگه ماهی نخورم دیوونه میشم و یاد مادر عزیزم می افتم 

سرزمین نومانور 104 سال پس از میلاد

تام : پس که اینطور ، گفتی مادر باید به آتن برگردم و به مادرم سر بزنم ، ارانتری : باشه منم به دریا بر می گردم ولی هیچوقت مهرت از دلم بیرون نمیره ، راستی اسمت چیه ، تام : من تام فورن هستم ، ارانتری : تام بدرود امیدوارم به پیش مادرت برسی ، تام : خدا کنه توهم روزی برسه که مادرتو ببینی ، ارانتری : پسر مادر من هفت تا کفن پوسونده ، تام : منظورت چیه ، ارانتری : این داستان مال هفتاد سال پیشه ، تام : چچچچچچیییییی ، بالاخره تونستم درد یتیم بودن رو درک کنم ، ارانتری یکی از کسایی بود که از خاطرم نمیره

 

جهان جدید فصل 2 پارت اضافه : تروید به قایق سواری میرود

سرزمین آتن 104 سال پس از میلاد

جادوگر اعظم : تام اگه آب دهن بانو رو بنوشی جاودانه خواهی شد ، تام : ایییییییی آب دهن ، جادوگر : این آب دهن خداست ، تام : بده بابا بده ، من اون کوفتی رو خوردم و جاودانه شدم مزه اون چیز مثل زهر هلاهل بود ، من کوفته شده کنار دریا افتادم ، یک روز گذشت ، یه کشتی کنار ساحل بود سوارش شدم اما از خطرهای دریا خبری نداشتم ، سوار کشتی شدم و تو حال خودم هی ساز میزدم ، به خودم اومدم ، دیدم ساز دستم نیست ، تام : ساز ساز سازم کوشششششش ، مرد دریا : این برای منه تا برای پریان دریایی ساز و آواز بزنم ، تام : بده من موجود زشت دریایی ، مرد دریا : گگگگگگگه گه ، هاهاهاهاها ، دیگه بدتر از این نمیشه ، چند ساعت گذشت ظهر شده بود ، صدایی از ته دریا می اومد مثل قرقر کردن بود ، از ته دریا یه هیولای دریایی در اومد

کشتی تلو تلو خورد و من تو آب افتادم ، تام : کمک ، یکی کمک کنه ، هیولا منو به دندون گرفت و برد اونموقع فکر کردم مردم ، ناگهان دیدم تو جیبم یه چاقو دارم اونو برداشتم و زدم توی چشم هیولا ، هیولا از درد مرد و منم با خستگی شنا کردم ، خودمو روی یه الوار چوب گذاشتم و آب منو با خودش برد ، به ساحل نومانور رسیدم واقعا زیبا بود ، سرزمینی پر از دره و جنگل و دشت ، با روستا های زیبا ، من برای خودم اونجا خونه ساختم و زندگی کردم ، تام به نومانور رسید و اونجا زندگیشو ادامه داد 

بیوگرافی تام تروید

سلام 

اومدم با بیوگرافی تام تروید بنظرم بهترین شخصیت داستانمه

نام : تام

نام خانوادگی : تروید یا فورن

رنگ مو : قهوه ای روشن ( پیر میشه رنگ موهاش طوسی میشه راستی کلی هم ریش داره )

رنگ چشم : چشم دو رنگ ، (خطر اسپویل : کسی که چشم دو رنگو داره خدای جهانه )

رنگ پوست : گندمی

خانواده : گلدبری ( همسر ) کراس چیم ( برادر ناتنی ) لیزا چیم ( مادر ) آقای فورن ( پدر )

لباس ها : تام همیشه یه گیتار همراهش داره با یه کلاه جادوگری آبی و لباس آبی 

( اسپویل نشه زندگیشو تعریف نمیکنم )

جهان جدید فصل 2 پارت اضافه : ماجراهای تروید

جنگل های آتن 100 سال پس از میلاد

اینجا یه جنگل پر از درخت دور از هر هیاهو و جنگیه اینجا شهر آتنه پایتخت آردا جایی که انسان اولین بار پاشو گذاشت مرکز جهان ، بالای این شهر روی اون تپه یه برج ساخته شده از کوارتز به طول دویست میلیون متر اونجاس که آسمونو خراش میده و میره توی ابرا ، ما مردم آتن از خدامون بانو کوارتز فرمانبرداری میکنیم تا اینکه یه روز ، جارچیان شهر : مردم به هوش و گوش باشید زکریا و فرزندش یحیی چون بانو را زیر سوال بردند کشته شدند ، پیامبری بیاید تا این هیاهو را جمع کند ، من منتظر پیامبر جدید بودم که نزدیک بود یه بچه زیر اسبا له بشه که نجاتش دادم ، تام : های عوضی با بچه چیکار داری ، سرباز : ساکت باش موش کثیف تو از آشغالم کمتری ، حق با اون سرباز بود من یه انسان پوچ و بی خاصیت بودم تا اینکه ، رامشگراهای بانو اومده بودن تا ساز بزنن ، من پیش یه رامشگر رفتم و گفتم : ببخشید آقا میتونم سازتونو دست بگیرم ، رامشگر : این ساز که بچه بازی نیست اگه سازو میخای باید کار کنی ، داستان من از اون روز کار کردن شروع شد ،  دو سال کار کردم تا اینکه ، رامشگر : خب خب خب دوسال کار کردی و شاگردیمو کردی حالا منم جبرانش میکنم ، تو از الان مجوز ساز زدن رو داری و یه رامشگری ، انقد تو کوچه ها و خیابونا ساز زدم که یه ساز زن معروف شدم و منو برای تبدیل کردن به رامشگر شخصی بانو کوارتز پیش پیشکسوت اینکار بردن ، پیشکسوت قبولم کرد و دیگه واسه خودم برو بیایی داشتم ، یه روز فهمیدم که بانو چه موجود کثیفیه ، اون مردمشو میکشت و کارهای چندش آور انجام میداد منم ترسیدم و به جنگلی که توش به دنیا اومدم فرار کردم ، این شروع داستان تام جوان بود آیا تام میتواند راهش را ادامه دهد

جهان جدید فصل 2 پارت اضافه ( ماجراهای تروید )

سلام 

امروز یه نگاه به جهان جدید فصل 2 قسمت 9 انداختم دیدم فصل 2 اینطوری زود تموم میشه برا همین بهش شونزده قسمت اضافه کردم اما ربط خاصی به داستان اصلی نداره و داستان مردی موسیقی زن رو روایت میکنه ، که اسمش تام تروید هست ، تام پسری عشق موسیقیه اما چون پول نداشته نمیتونسته ساز بخره ، یه روز یه موسیقی زن بهش پیشنهاد شاگردی میده ، حالا این چه ربطی به داستان داره الان میگم ، شاید اسپویل هم ازش در بیاد ، کراس تام رو نجات میده و اون داستان زندگیشو تعریف میکنه

شخصیت ها : تام تروید-عروس سایه-شاهزاده می-گلدبری دختر رودخانه

شاید یه وقفه وسط داستان باشه اما قشنگه ، اگه نوشته نمیشد سر و ته فصل دومو نمیفهمیدید

سایونارا