سرزمین آتن 104 سال پس از میلاد

صبح شده بود و من شب نخوابیده بودم و خسته شده بودم ، ناگهان یه چشمه زیبا و تخت های زیباتر دیدم ، تام : انگار شانس در خونمو زده بریم ببینیم در چه احواله ، قشنگ اونجا یه خستگی ای در کردم ، یهو یه صدا شنیدم که میگفت بدو بدو الان میان سراغم ، تام : تو کی هستی چقد خوشکلی ، چرا ، من نفهمیدم اون دستتمو گرفتو برد پشت یه درخت ، تام : خواهر شما کجا اینجا کجا ، دختر : زود پسر خاله نشو ، من گلدبری پری رودخانه هستم ، تام : منم تام رامشگرم میخوای برات ساز بزنم ، آییییی نسیم سحری ، گلدبری : دهنتو گل بگیر یه لحظه ، یه مشت سرباز آتن ریخته بودن اونجا ، چرا پیداش نمیکنیم ، منم عین خر خودمو وسط انداختم ، های غولای بدذات من قهرمانی ام که با اسب بالدار به کمک شاهزاده اومدم ، البته اسبشو ندارم جای شمشیرم گیتار دارم ، شوالیه ها : آخه توجوبی بدبخت اصن میدونس داری چیکار میکنی ، اون یه پری مکاره ، با زیبایش مردا رو سمت خودش میکشه و بعد  میکشتشون ، ما اومدیم تا دستگیرش کنیم ، تام : چچچچییییی ، دیدم یه چاقو زیر گلومه ، گلدبری : تکون بخورید شاهرگشو میزنم ، تام : آقا روی همو ببوسید یه صلواتم بفرستید و منو وارد این بازی کثیف نکنید ، شوالیه فرمانده چیزی درون گوش سربازا گفت و سربازا غیب شدن و از پشت دختره در اومدن ، سربازا : بچه راه فرار نداری ، یک ساعت بعد ، دختره اسیر شده بود منم اونجا نشسته بودم ، تام : دختر چرا اینکارا رو میکنی ، گلدبری : من یه پری پولدار توی خانواده پولدار بودم تا اینکه پدرم کشته شد و ارثش به کسی نرسید ماهم روز به روز فقیر تر شدیم ، تا اینکه یه یارویی گفت که اینکارو بکنم تا بهمون پول بده ، من یه هفتس دارم اینکارو میکنم اما اون عوضی اصلا پولی به ما نمیده ، دست به کار شدم و با یه سوزن نجاتش دادم ، تام : بدو بریم ، مثل برق و باد دویدیم ، تام : اونجا یه کلبس اونجا قایم میشیم ، ما رفتیم تو کلبه ، یهو دیدم سیزده تا مرد اونجا وایسادن ، اولی : خوشکله ، دومی : پسره یا دختره ، سومی : اینا اینجا چیکار میکنن ، چهارمی : شاید اومدن دیدنمون ، همشون با هم : ما موووووولللللللییییییپپپپپپپ ها هسسسسستیییییم