سرزمین الفسایس 110 سال پس از میلاد
برگها با نسیم باد به اینطرف و آن طرف میرفتند و سرزمین پر رونق الفسایس پر از جنگ و خونریزی بود ، شاه الفسایس ، آرگون از مردمش در برابر اورگ ها محافظت میکرد ، اما الفسایس با خاک و خون یکسان شد ، سپس بعد سه سال ، قهرمانی به نام الام چیم مردم را نجات داد و الفسایس را بازگرداند و اورگ ها را به سرزمین مردور تبعید کرد
الف هایم 114 سال پس از میلاد
خبر نجات مردم به شاه الف ها تراندویل رسید ، تراندویل شاهی خودکامه و بد جنس و پول دوست بود و حتی در زمان جنگ به انسان ها کمکی نکرد در حالی که انسان ها هزار بار الف ها را نجات داده بود ، تراندویل : ای مردم من الفسایس و انسان هایش ، به هیچ کمکی نیاز ندارند پس ما نمی خواهد کمکشان کنیم و هیچ عذاب وجدانی نداشته باشید
در الفسایس پسر قهرمان الام به دنیا آمد و الام نامش را کراس نهاد
روستای دوبرت 129 سال پس از میلاد
کراس کراس کراس کجایی بدو کلاس دیر شد ، کراس : باشه کیشوارد الان میام ، کیشوارد : بالاخره رسیدیدم آخیش فک کنم دیر کردیم ، کراس : نه بابا دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه ، بریم تو ، معلم : کدوم گوری بودید 1 ساعت از کلاس گذشته ، کیشوارد : اما خانم یه کاری برامون پیش اومد ، معلم : تو یکی ساکت باش گردو مغز ، کراس چیم و کیشوارد الایار شماها بخاطر یک ساعت دیر رسیدن ، تنبیه میشید و باید سه بار کل مدرسه رو از بالا تا پایین بشورید !!!!، برید ، کیشوارد : هی کراس نگا اون رابرته داره به لیو زور میگه ، کراس : تا دیروز پسرا رو اذیت میکرد حالا نوبت دخترا شده ، موجود پست فکر میکنه پسر کد خداس میتونه هرکار بکنه ، هوی رابرت زورت به ضعیفه رسیده ، رابرت : برو بابا به تو ربطی نداره ، هی دختره نبینم ناراحت شی ، کراس : بیشعور درست صحبت کن ، کراس چیم با یک چوب بزرگ اورا کشت ، کیشوارد : وای کراس تو اونو کشتی ، فاتحت خوندس ، کراس چیم به مدت حبس ابد به زندان رفت