خوب برو پچ بریم سراغ داستان
این قسمت : آنبوی ناشناخته
کوهارا و هومورا صدام کردن منم دویدم و به اتاقشون رفتم
کوهارا : ای اوچیها میناتو تورو هوکاگه کرده زودتر دانزو رو آزادکن و گرنه بد می بینی
هومورا : ساکت باش کوهارا!!!
ناگهان کاگامی و میناتو و هیروزن سر رسیدند و پشتشون یه پسر وایساده بود
کاگامی : پسرم اوبیتو این دن پسر برادر دانزو هست
دن : هوکاگه ساما من بهترین دوست هکی هستم که یک نقشه دارم
سه ساعت بعد
من : تمام آنبوهای زیرنظرم رو خبر کنید
همه آنبوها اومدن
من : هکی ریو جلو بیا
هکی اومد و گفت : بله گودایمه ساما
من در گوشش گفتم : با اون دانزوی آشغال !! چیکار کردی عوضی !!!!!!
همینطور که هکی ترسیده بود و عرق می ریخت گفت : فردا صبح بالای دهکده آبشار
روز بعد ، دهکده آبشار
اوبیتو اوچیها به من برادرم رو بده منم دانزو و کیزاشی رو آزاد میکنم و تو هرکار خواستی بامن انجام بده !!!
من او دوتا پسر و جلوی هکی بردم
هکی : هههههههه آفرین گودایمه ساما
یهو زیرف و کاواکی به هکی حمله کردن
هکی : ایییییی اوبیتوی عوضیییییی ، تکنیک احضار : پنج اژدهای بزرگ
زیرف و کاواکی به گنما و رایدو تبدیل شدن ( یعنی برعکس )
هکی : باشه باشه گودایمه من مهره اصلی رو رونکردم!!!!
قسمت بعدی : اژدها پیام خداوند!!!!!