رتبه کوارتز 133 سال پس از میلاد

کوارتز با شمشیر به جان کراس و دوستانش افتاد ، همه آنها زخمی بر زمین افتادند ، کوارتز : چی شد ، ناگهان کیشوارد و کراس با تمام نیرو بسوی کوارتز دویدند ، کیشوارد صدها صخره درست کرد اما توسط کوارتز خراب شدند ، دیگر راهی برای پیروزی نبود ، آیا این پایان کراس است

سرزمین تاریکی 133 سال پس از میلاد

برت : هی دوفور اسب خوب من ، بتاز ، برای نابودی سرزمین روشنایی ، عمو جارا : مراقب خودت باش برت ، برت : مراقبم عمو جان ، ( توی دل برت ) : اون مرد اسمش جارا هست ، برادر پدر بزرگم ، پدر بزرگم گراپ و جارا برادر ناتنی هم هستن ، پدر پدر بزرگم جارا رو چون بچه ی خودش نبود اذیت میکرد اما پدر بزرگم ازش مراقبت میکرد ، یک روز جارا و گراپ فرار کردن ، برای نکرومانسر سالها کمک کردن تا به مقام دژبان اصلی سرزمین تاریکی رسیدن ، گراپ مرد و جارا از پدرم محافظت کرد ، و پدرم هم این داستانو برام تعریف کرد ، منم بزرگ شدمو برای کمک به جارای پیر به دژ اصلی اومدم ، اگه جارا نبود ، منم نمیتونستم افتخار پیدا کنم ، عمو جارا : خداحافظ برت ، برت : خداحافظ عمو جان ، برت بسوی سرزمین روشنایی رفت

رتبه کوارتز 133 سال پس از میلاد

کراس : نه کیشوارد ، کوارتز : بمیر آشغال ، کیشوارد توسط کوارتز بسیار زخمی شد و از حال رفت ، کراس : خاک تو سر من که نمیتونم دوستامو نجات بدم ، ناگهان ندای درون کراس گفت : کراس فرزندم برای رهایی از این وهله دستت را بسوی آسمان ببر ، کراس که نمیدانست چه کند به ندای قلبش گوش داد و از آسمان نگین زرد بدستش افتاد ، کوارتز : اون چیه ، اونو از کجات آوردی ، ندای کراس : حالا نگین به دسته شمشیرت بساب ، کراس نگین را به دسته شمشیر سابید ، کوارتز : داری چه غلطی میکنی ، کوارتز بسوی کراس دوید ، کیشوارد شمشیرش را شکست ، کیشوارد : هی کراس من جلوشو میگیرم سرع کارتو انجام بده ، ناگهان از شمشیر شکسته شده دیواری از گل ساخته شد ، کوارتز : تو با این دیوار گلی میخوای جلومو بگیری ، کوارتز هر چه به سنگ ها و گل ها دست میزد به عقب پرتاب میشد ، کیشوارد : از کل نیروم استفاده کردم ، و کیشوارد از حال رفت ، کوارتز : هان از حال رفتی فک کنم سم بدنم زمانی که گلوتو گرفتم واردت شده ، نگین تا آخر سابیده شد ، ندای کراس : حالا شمشیر رو دستت بگیر ، کراس : تغییر نکرد ، ندای کراس : ازش استفاده کن ، کراس ابتدا از کیشوارد خواست که دیوار را خنثی کند ، دیوار خنثی شد ، کوارتز با عصبانیت گفت : آشغال پست کفتار صفت ، میکشمت ، کراس : خیلی بی ادبی ، کراس و کوارتز با تمام نیرو بسوی هم شتافتند

سرزمین تاریکی 133 سال پس از میلاد

زن عمو نارا : هی جارا از برت مطمنی ، عمو جارا : اون میتونه ، من بهش ایمان دارم ، ناگهان فردوی بازرگان و سرباز هایش وارد خانه جارا شدند ، فردو : ای جارای عوضی ، نگین قلابی به من میدی ، من چهارصد ساله که تاجر هستم ، این کلکا برام آب خوردنه ، جارا : بببخددددا واااقیعععععههه ، فردو : بنال از کجا آوردیش ، جارا : یییییه مممممرد سسسسرگگگگردددداننن اونننو بببهم داد ، فردو : خب بوگندو عقلتو اول بکار مینداختی بعد پوز شو میدادی ، بریم سربازا ، نارا : چی شد ، جارا : خرشون کردم ، نگین اصلی دست منه ، نارا : وااااااایییی ، جارا : هیس ساکت نباید کسی اینو بفهمه ، نارای عزیزم تا چهار ماه دیگه من جای نکرومانسر نشستم ، در برج چه اتفاقی افتاد ، این نگین چیست که همه به دنبالش هستند